√ بـَـعضے حــَــــــــــرفارو نـِـميشـِـہ گــُـفت
√ بايـَــد خـُـورد
√ امــا بـَـعضے حـَـرفا رو نـَـہ ميشـِـہ گــُـفتـ نــَـہ ميشـِـہ خـُـورد
√ ميــمونـِـہ سـَـرِ دِل
√ ميشـِـہ سُکوتــْ
√ ميشـِـہ دلتـــــــَـنگے
√ ميشـِـہ بــُـغض
√ ميشـِـہ هـَـمونـــــ وَقــْـتے کـِـہ خــُـودتــَــم نـِـميدونـے چـِـہ مرگتـــه
... مــــــــــــــــردونـــــــه ...
به دنیا بگید شیر مرد مردادی هیچوقت تسلیم نمیشه ...
خاطره نه سر دارد نه ته...... موســى؛ سخت است ببازی! تنها نشسته ام و چای مینوشم و بغض میکنم چند بیت شعری میخوانم اما همچنان . . . . اگر سکوت خدا را در برابر عبادتت دیدی، نه اسمش عشق است؛ مدت هاست دلم احساس سنگینی می کند... لعنـــــــــــــــت به همه ضرب المثل های جهان
بی هوا می آید تا خفه ات کند،
می رسید گاهی وسط یک فکر،
وسط خیابان،سردت می کند،داغت می کند،
رگ خوابت را بلد است،زمینت می زند...
خاطره تمام نمی شود،
تمامت می کند...مـــــــــــــــرد کـــــــه باشــــــــی بایــــد :
برای هضم دلتنگی هایت قدم بزنی و با نگاهت با سنگ فرش خیابان ها و پیاده روها
حرف بزنی …برای حجم تلخ بی کسی هایت سکوت کنی …
شانه هایت را پناه گریه اش کنی و در عوض دست های مردانه ات سرپوش
اشک هایت باشد …اما …
گــــــــریه نکن !محکم باش !
مانند دستانت … مثال شانه هایت …آخر تو مَردی …
مــــــــــرد کـــــــــه گـــــــــریه نمی کنــــد !
آهای کافه چی
از ما که گذشت
اما هر که تنها آمد اینجا
ازش نپرس چه میل داری
تلخ ترین قهوهء دنیا را برایش بریز .
آدمهای تنها ؛
مِزاج شان به تلخی ها عادت دارد ...
وقتی عرض زندگی
دست من نیست
طولش را
با سیگار
این رندانه ترین دهن كجی
به سرنوشتی است
که به آن
محکومم...
عصایت را قــرض مى خواهم
براى نجات دلـــهایى كه بیگدار به آب زدند ... !
تمام احساس پاکت را..
وهنوزنفهمیده باشی
اصلا دوستت داشت؟
کسی را که دوست داری ، دوستت ندارد
کسی که دوستد دارد ، دوستش نداری
اما کسی که دوستش داری و دوستت دارد ،
به رسم آیین زندگی به هم نمی رسید !!!!!
و این زندگی است
زندگی یعنی این
هیچکس مرا به یاد نمی آورد
این همه آدم روی کهکشان به این بزرگی
و من حتی آرزوی یک نفر هم نبودم . . .
نگو خدا با من قهر است.
او به تمام کائنات فرمان سکوت داده،
تا حرف دل تو را بشنود.
پس حرف دلت را بگو...
مدت هاست یاد گرفته ام گریه نکنم ...
مدت هاست دلم نتوانسته خودش رو سبک کنه ...
مدت هاست دیگر در عمق قلبم کسی لانه ندارد ...
مدت هاست تمام باورم این است که هرچه بود تمام شد، چه خوب چه بد نسیمی بود که وزید و رفت ...
مدت هاست دل تنگ بارانم ...
مدت هاست عاشقی را از یاد برده ام ...
مدت هاست یاد گرفته ام بگویم، بنویسم خوبم تا بقیه بشنوند و بخوانند و باور کنند که خوبم ...
نمی دانم که مدت هاست چرا این گونه شده ام ...
که هروقت لازم شان داری
برعکس از آب درمی آینــــــــــــد
مثلا همین حــــــــــــــــــــالا
که من تو را می خواهم
و طبق معمول
خواستن نتوانستن استـــــــــــــــــــ...
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |